ای یارم، دلدارم، قربانِ رویِ باصفات
اربابم، لب تَر کن، جانم را میکنم فدات
ای یارم، دلدارم، قربانِ رویِ باصفات
اربابم، لب تَر کن، جانم را میکنم فدات
ای یارم، دلدارم، قربانِ رویِ باصفات
اربابم، لب تَر کن، جانم را میکنم فدات
ای دلدارِ مَهرویم، تا کِی رویِ تو جویم؟
رازِ این دلِ بیتاب، تنها با تو میگویم
ای دلدارِ مَهرویم، تا کِی رویِ تو جویم؟
رازِ این دلِ بیتاب، تنها با تو میگویم
تنها با تو میگویم، تنها با تو میگویم
ای خورشیدِ پنهان، پس کِی چهره بُگشایی؟
بِنگَر شیعیانت، در اوج تنهایی
ای خورشیدِ پنهان، پس کِی چهره بُگشایی؟
بِنگَر شیعیانت، در اوج تنهایی
مهدی ای نورِ چشمانم، بَر لَب آمده جانم
مهدی ای نورِ چشمانم، بَر لَب آمده جانم
آیا میشود که دَر بَر تو خانهای گُزینم؟
دَر کنار تو نِشینم؟
از رُخَت گُلی بچینم؟
ماهِ رویِ تو ببینم؟
یا اباصالح، یا اباصالح، یا اباصالح، یا اباصالح
اَدرِکنی یا اباصالح
ای یارم، دلدارم، قربانِ رویِ باصفات
اربابم، لب تَر کن، جانم را میکنم فدات
ای یارم، دلدارم، قربانِ رویِ باصفات
اربابم، لب تَر کن، جانم را میکنم فدات
ای دلدارِ مَهرویم، تا کِی رویِ تو جویم؟
رازِ این دلِ بیتاب، تنها با تو میگویم
ای دلدارِ مَهرویم، تا کِی رویِ تو جویم؟
رازِ این دلِ بیتاب، تنها با تو میگویم
تنها با تو میگویم، تنها با تو میگویم
بِنگَر ای حَبیبم، دلهایی همه خسته
کز هِجران رویَت، مجنون و بِشکَسته
بِنگَر ای حَبیبم، دلهایی همه خسته
کز هِجران رویَت، مجنون و بِشکَسته
مهدی نامت بهارِ دل، ای یادَت قرارِ دل
مهدی نامت بهارِ دل، ای یادَت قرارِ دل
آیا میرسد به تو، دستِ عُشّاقِ بیقرارت؟
تا کُنَد جان و سَر نِثارت، روز و شبها به انتظارت
گریه با یادِ اِضطرارت، یا اباصالح، یا اباصالح
یا اباصالح، یا اباصالح، اَدرِکنی یا اباصالح
ای یارم، دلدارم، قربانِ رویِ باصفات
اربابم، لب تَر کن، جانم را میکنم فدات
ای یارم، دلدارم، قربانِ رویِ باصفات
اربابم، لب تَر کن، جانم را میکنم فدات
ای دلدارِ مَهرویم، تا کِی رویِ تو جویم؟
رازِ این دلِ بیتاب، تنها با تو میگویم
ای دلدارِ مَهرویم، تا کِی رویِ تو جویم؟
رازِ این دلِ بیتاب، تنها با تو میگویم
تنها با تو میگویم، تنها با تو میگویم
روزی که بیایی، روزِ مرگِ پاییز است
از هر سو به پایَت، صد جشنِ گُلریز است
روزی که بیایی، روزِ مرگِ پاییز است
از هر سو به پایَت، صد جشنِ گُلریز است
پس آخر کِی سحر آید؟
این شب کِی به سَر آید؟
پس آخر کِی سحر آید؟
این شب کِی به سَر آید؟
تنها با ظهور تو همه غمها به سَر بیاید
دیگر غصّهها نپاید، شاید صبح جمعه، شاید
یارَم از سفر بیاید
یا اباصالح، یا اباصالح، یا اباصالح، یا اباصالح
اَدرِکنی یا اباصالح
نظرات