ای آسمان ببار در ماه و ستارهام
افتادهام زِ پا، وَز کف رفته چارهام
با اشکِ غم، جانم شد دَم
با خود گویم:
دادم از کف همهی زندگیَم
هستیِ من میرود بر باد
دادم از کف همهی زندگیَم
هستیِ من میرود بر باد
در غربت خود گریان شدهام
ای شب، به نالهی من گوش بسپار
آتش در دل دارم
پس از زهرا دچارِ حسرتم
دلم جریحهدار…
اَشکم روان…
شبها ناله میکنم…
چیست که مِحنَتهایم را بِزُدایَد؟
چشمم از اشک برای مادرِ حسن خون است
چیست که مِحنَتهایم را بِزُدایَد؟
چشمم از اشک برای مادرِ حسن خون است
بعد از تو حکایتِ غمهایم شنیدنی است
همدرد غمِ علی جز چاهِ مدینه نیست
تنها ماندم با این ماتم
سوزَم از غم
دادم از کف همهی زندگیَم
هستیِ من میرود بر باد
دادم از کف همهی زندگیَم
هستیِ من میرود بر باد
مرا چه میشود! که ایستاده به قبرِ معشوقم سلام میکنم و جوابی نمیشنوم
چیست که مِحنَتهایم را بِزُدایَد؟
چشمم از اشک برای مادرِ حسن خون است
چیست که مِحنَتهایم را بِزُدایَد؟
چشمم از اشک برای مادرِ حسن خون است
نظرات