مَرو فاطمه…فاطمه
مَرو فاطمه…فاطمه
همین که بمانی کنارم خوشم
تو را این قدر هم که دارم خوشم
بمان راضیام از علی رو بگیر
بمان دستِ خود را به پهلو بگیر
نبین چادرت رنگ و رو باخته
لباسِ تو از خون گُل انداخته
خودم چادرت را رُفو میکنم
لباسِ تو را شُستوشو میکنم
تو ای شمعِ من، سخت سوسو مَزَن
وَرَم کرده بازوت، جارو مَزَن
مَرَنج و مَرَنجان مَرا این همه
دَمِ آخری نان نَپَز فاطمه
برایت خودم پُختوپَز میکنم
دَرِ خانه را هم عوض میکنم
بمان راضیام از علی رو بگیر
بمان دستِ خود را به پهلو بگیر
مَرو فاطمه…فاطمه…فاطمه
مَرو فاطمه…فاطمه…فاطمه
نظرات